تقابل بین باورهای مذهبی و شواهد علمی را میتوان بهصورت تفاوت در ساختارهای مغزی و فعالیتهای شناختی (ادراکی) توضیح داد. دانشمندان دریافتهاند که تفکر نقادانه در مغز افراد باورمند به فراماده سرکوب شده است.
مطالعهی آنها به بررسیِ چگونگی پیوند بخشهایی از مغز که مسئول همدلی و استدلال تحلیلی اند با ایمان و تفکر روحانی میپردازد. این مطالعه نشان از آن دارد که باورهای مذهبی و تفکر علمی بدان دلیل با هم تداخل میکنند که نواحی مختلف مغزی در هر دو فرآیند شناختی درگیر اند. به نظر میرسد افرادی که به مسائل فراطبیعی باور دارند به سرکوب مناطق مرتبط با تفکر نقادانه میپردازند.
نویسندهی ارشد این مطالعه، تونی جک، پروفسور فلسفه از دانشگاه «کِیس وسترن ریزِرو» میگوید: "بر اساس آنچه دربارهی مغز میدانیم، پرش ایمانی به باورهای فراطبیعی، با کنار زدن روش تفکر نقادانه/تحلیلی حاصل میشود ..."
- هر چه همدلی بیشتر شود، دینداری هم بیشتر میشود:
جک و همکارانش در پژوهش پیشین بهکمک تصویربرداری «اف ام آر آی»، دو شبکه از سلولهای عصبی را شناسایی کرده بودند که با یکدیگر به رقابت میپردازند تا به افراد اجازه بدهند که جهان را از دید مذهبی ببینند یا علمی. آنها میگویند مغز، دارای شبکهای تحلیلی از سلولهای عصبی است که موجب آغاز تفکر نقادانه میشود و نیز یک شبکهی اجتماعی که همدلی با دیگران و تفکر روحانی را سبب میشود.
به شرکت کنندگانی که درون دستگاه تصویربرداری رفته بودند، یک مسئلهی فیزیکی یا یک مسئلهی اخلاقی داده شد. به نظر میرسید که مغز برای حل آن مسئله، کارکرد در یکی از این دو شبکه را افزایش میداد ولی دیگری را سرکوب مینمود.
در تازهترین مطالعه، دانشمندان مجموعهای از هشت آزمون را انجام دادند که بین ۱۵۹ تا ۵۲۷ بزرگسال را در بر میگرفت. هدف ایشان این بود که باور به خدا را با میزان تفکر تحلیلی و نگرانیهای اخلاقی بسنجند.
در هر آزمون، پژوهشگران دریافتند که باور روحانی و نگرانیِ همدلانه کاملن با کارهای مذهبی مکرر همراه بود. هر چه فردی مذهبیتر بود، بیشتر احتمال داشت که به سرکوب شبکهی تحلیلی در مغز بپردازد، و نیز برای نمایش همدلی.
دانشمندان میگویند هنگامیکه فرد، میان دیدگاه علمی و دیدگاه مذهبی به جهان در کشاکش باشد، ساختارهای مغزی او تعیین خواهند کرد که چگونه این تقابل میان باورها و علم را برطرف کند.
- درگیر شدن با هر دو شبکه:
این مطالعه همچنین اشاره میکند به این که برخی از دانشمندان بزرگ زمان ما نیز مردانی بسیار روحانی بودهاند. جک میگوید: "باورهای دینی همیشه در تضاد با علم نیست و در شرایط مناسب، ممکن است باورهای دینی کاملن ترویجدهندهی خلاقیت و بینش علمی شوند. بسیاری از دانشمندان معروف تاریخ، روحانی یا مذهبی بودهاند. این افراد مورد اشاره، بهاندازهی کافی از نظر هوشمندی فرهیخته بودهاند که ببینند نیازی به تعارض میان دین و علم نیست."
به گفتهی این دانشمندان، افرادی که میتوانند از هر دو شبکه بهرهگیری کنند و از سرکوب یکی در برابر دیگری جلوگیری نمایند، بهتر میتوانند جهان را درک کنند و به اکتشافات علمی دست یابند.
تحقیق دوم
دانشمندان با بستن «قشر پیشپیشانى میانى» در مغز، باورهای دینی را کاهش دادند
پژوهشى با حضور یک روانشناس از دانشگاه یورک، برای نخستین بار نشان داد که هم باور به خدا و هم تعصب علیه مهاجران را میتوان با هدایت انرژی مغناطیسی به مغز، کاهش داد.
دکتر «کایزا ایزوما» با تیمى از دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس UCLA)) همکارى کرد تا آزمونى نوآورانه را با استفاده از تحریک مغناطیسی مغز (یک راه امن براى تعطیل موقت مناطق ویژهای از مغز) انجام دهند.
این پژوهشگران، بخش خُلفی قشر پیشپیشانى میانى را هدف قرار دادند. این بخش در نزدیکی سطح مغز و تقریبن چند سانتیمتر بالاتر از پیشانی است و کار تشخیص مشکلات و آغاز پاسخ برای حل آنها را به عهده دارد.
در این مطالعه، نیمی از شرکتکنندگان یک سطح کم و "دروغین" از انرژی دریافت کردند که تاثیری بر مغزشان نداشت، و نیم دیگر، میزان کافی از انرژی دریافت کردند که کارکرد در این منطقهی مورد هدف در مغز را کاهش میداد. سپس، نخست از همهی شرکتکنندگان خواسته شد به مرگ فکر کنند، و آنگاه پرسشهایی از آنها دربارهی باورهای دینی و احساس آنها به مهاجران پرسیده شد.
این یافتهها، که در نشریهی «دانش عصبی شناختی-اجتماعی و عاطفی» منتشر شده، نشان میدهد افرادی که در آنها منطقهی مورد هدف در مغز، به طور موقت بسته شده بود ٣۲/٨ درصد کمتر باور به خدا، فرشتگان، یا بهشت نشان دادند. همچنین احساس این افراد به یک مهاجر که از کشورشان انتقاد داشت ۲٨/۵ درصد مثبتتر بود.
دکتر ایزوما از دانشکدهی روانشناسی این دانشگاه گفت: "مردم اغلب زمانی به ایدئولوژی روی میآورند که با مشکلات روبهرو میشوند. ما میخواستیم بیابیم که آیا منطقهای از مغز که به حل مسائل واقعی مربوط است (مانند تصمیمگیری برای حرکت بدن فرد برای گذشتن از یک مانع) در حل مسائل انتزاعی که مربوط به ایدئولوژی میشود نیز دخالت دارد یا نه.
همین علاقه به اساس مغزی ایدئولوژی، این تیم را بر آن داشت که تمرکز بر دین و ملیگرایی کنند.
دکتر ایزوما افزود: "ما تصمیم گرفتیم مرگ را به یاد مردم بیاوریم زیرا پژوهشهای پیشین نشان داده که مردم برای آرامش یافتن در مواجهه با مرگ، به دین روی میآورند. همانگونه که انتظار میرفت، دریافتیم که وقتی در آزمون، بخش خُلفی قشر پیشپیشانى میانى را خاموش کردیم، مردم تمایل کمتری به آرامش رسیدن با عقاید مذهبی داشتند اگر چه مرگ را به یادشان آورده بودیم".
پژوهشکنندگان از شرکتکنندگان خواستند به هر دو جنبهى مثبت و منفی عاطفی از مذهب و ملىگرایى پاسخ دهند. آنها – بهویژه – باور به شیطان و جهنم را نیز علاوه بر خدا، فرشتگان، و بهشت رتبهبندى کردند. پیش از آغاز آزمون، همهى شرکتکنندگان بالقوه را مورد بررسى قرار دادند تا مطمئن شوند که اعتقادات مذهبی دارند.
در زمینهى ایدئولوژی ملىگرایانه، شرکتکنندگان دو مقاله را که به ظاهر توسط تازه-مهاجران نوشته شده بود خواندند. یکی از مقاله ها بسیار از آمریکا تعریف مىکرد، و مقالهى دیگر به شدت انتقادى بود.
پژوهشکنندگان دریافتند که تحریک مغناطیسی، بیشترین تاثیر را بر واکنش به نویسنده ى منتقد داشت.
دکتر ایزوما گفت: "ما فکر میکنیم شنیدن انتقاد از ارزشهاى گروه خودى، بهویژه شاید از سوی کسى که او را بیگانه مىدانید، بهعنوان نوعى تهدید ایدئولوژیک (در مغز) پردازش مىشود".
او ادامه داد: "یک راه برای پاسخدادن به چنین تهدیدهایى این است که به «دو چندان کردن» ارزشهاى گروه خود بپردازید، سرمایهگذاری خود را در آنها افزایش دهید، و واکنش منفیتری به منتقد نشان دهید".
او ادامه داد: "هنگامی که ما منطقهاى از مغز را که معمولن کمک به شناسایی و پاسخ به تهدیدات میکند مختل کردیم، واکنش منفى کمتر و با انگیزهى ایدئولوژیک کمتری به نویسندهى منتقد و نظرات او دیدیم".
دکتر کالین هالبروک، از UCLA و نویسندهى ارشد این مقاله، افزود: "این یافتهها بسیار قابل توجه است و سازگار با این اندیشه که همان ساختارهای مغزی که برای عملکرد نسبتا بنیادین «پاسخ به تهدید»، فرگشت یافتهاند تغییر کاربرد دادهاند تا به واکنش های ایدئولوژیک نیز بپردازند. با این حال، نیاز به پژوهشهاى بیشتری هست تا بدانیم دقیقن چگونه و چرا باورهاى مذهبی و نگرش قومیتگرایانه در این آزمون کاهش یافته است".
این دانشمندان میگویند که ما چه در تلاش برای بالا رفتن از درختى باشیم که سر راهمان بر زمین افتاده، چه آرامش را در دین بیابیم، و چه به حل مسائل مربوط به مهاجرت بپردازیم، مغز ما از همان دستگاه ذهنی ابتدایى استفاده مىکند.
منبع تحقیق اول: نشریه plos one
منبع تحقیق دوم : www.psypost.org