۴ مکتب در روان شناسی دین :
۴سنت در روانشناسی دین:
در نظریه پردازی روانشناسی دین دو جریان اصلی وجود دارد:
الف)جریان توصیفی ب)جریان تبیینی
جریان توصیفی را می توان در نوشته هایی پیدا کنیم که شامل متون مقدس سنت های بزرگ دینی است. اما جریان تبیینی حاصل این تفکر است که دین چیزی جز آن است که می نماید. اولی موضوع دین را با همدلی و از درون تقسیم میکند و دومی نقادانه و از بیرون.
۴سنت در روان شناسی دین وجود دارد که شامل ۱. آلمانی ۲.فرانسوی ۳.انگلیسی_آمریکایی ۴. مکتب روسیه است.
مکتب روسیه(شوروی)
شوروی کشوری کمونیستی بوده است و در این کشور به واسطه همین سیاست،دین در حد خرافه بود و تفکر الحادی در حال گسترش بود. اگر بخواهیم افراد تاثیر گذار در مکتب روسیه را نام ببریم میتوانیم به ایوان پاولوف و گورجیف اشاره کنیم. البته از دیدگاه طبقاتی مارکس نیز نمی توان چشم پوشید.
این دیدگاه دین را دروغ میداند زیرا ادعاهای آن با تلقی ماتریالیستی در تضاد است و چون دین به عنوان یک نیروی اجتماعی حافظ منافع طبقه حاکم است،در جامعه بی طبقه از بین خواهد رفت.
تفکر ماتریالیسم(ماده گرایی،ماده باوری): به دیدگاهی گفته می شود که میگویند هر آنچه در هستی وجود دارد ماده یا انرژی است و همه چیز ها از ماده تشکیل شده اند و همه پدیده ها از جمله آگاهی نتیجه بر هم کنش های مادی است.
به تعبیر ایگلتون ،گرچه بسیاری از ماتریالیست های تاریخی (نظیر مارکس و پیروانش)هیچ گونه باور دینی ندارند اما لزوما ملحد نیستند و عموما از تشخیص این نکته غافل اند که ارتباطی منطقی بین ماتریالیست بودن و الحاد(کفر،خداناباوری) وجود دارد.
ایوان پائولف یک ملحد سازش نا پذیر است.کریپس از پیروان پائولف در مورد اینکه آیا وی مذهبی است یا خیر پرسید که پاولوف جواب داد:(خوب گوش کن، در مورد ادعای دین داری من،اعتقاد من به خدا ،حضور در کلیسای من هیچ حقیقتی در آن وجود ندارد. این یک خیال محض است. من یک حوزوی بودم و مانند اکثر حوزویان در سال های مدرسه خود یک کافر و ملحد شدم.)َ. اگرچه پاولوف که پسر یک کشیش ارتدکس روس بود در پاسخ به پرسشنامه سی.ال. دروبریج به راستی وجود قلمرو روحی و نیز بقای نفس را پس از مرگ انکار کرد،همو به زبان انگلیسی نوشت :پاسخ های من اصلا به این معنا نیست که نظرم درباره دین منفی است بلکه برعکس بی اعتقادی خود را نه موجب امتیازم بر مومنان بلکه در قیاس با آنان نقصانی برای خود میبینم ... عمیقا معتقدم که احساس و تمایل دینی دست کم برای اکثر انسان ها ضرورتی حیاتی است.
فروپاشی اتحاد شوروی در ۱۹۹۱ و به همراه آن الغای موسسه الحاد گرایی علمی متعلق به کمیته مرکزی حزب کمونیست روان شناسان دین را در روسیه آزاد نهاده است تا به دیدگاه باز پاولوف بگروند.
گورجیف:
از گورجیف مطالب زیادی در دسترس نیست زیرا حتی آن هایی که سال های زیاد و با او زندگی کردند هم نتوانستند به راحتی راجع به او صحبت کنند زیرا زندگی او همیشه معما گونه بود. گورجیف در جایی گفته بود که مکاتب معنوی بسیاری را به منظور رسیدن به تکامل انسانی خود تجربه کرده و هیچ کدام را کامل نیافته است. به گفنه او صومعه ها،معابد و جوامع روحانی زیادی را تجربه کرده و از هر کدام چیز ها آموخته است.
منابع: کتاب ماتریالیسم نوشته ایگلتون، روان شناسی دین دیوید وولف،ویکی پدیا، پرتال انسانی سرا
روانشناسان مکتب آلمانی:ویلهم وونت،فروید،یونگ،اریکسون،
اگر در آمریکا روانشناسان بودند که در آغاز کار روانشناسی دین را پیش بردند،در آلمان این رشته عمدتا قلمرو ویژه فلاسفه و الهیون بوده است.
نخست،چنان که در کار شلایرماخر و ریچل دیده می شود،موضع روانشناختی تابع نوعی موضع الهیاتی خاص بود.لیکن اندکی پیش از آغاز قرن
بیستم،روانشناسی به عنوان عنصری بنیادین،اگر نگوییم در مطالعه دین به طور کلی( دین شناسی )،دست کم در حوزه کلی الهیات به کار گرفته
شد.گوستاو فوربروت( ۱۸۹۵ )،در اثری درباره روانشناسی ایمان،ورود نوعی روانشناسی اساسأ توصیفی را به عرصه الهیات تاریخی و روشمند
امری سودمند و ضروری می داند ( ص۲).امیل گخ (۱۸۹۶)نیز با ورود روانشناسی توصیفی به عرصه پژوهش درباره دین موافق است،اما برخلاف
فوریروت،معتقد است که این نوع روانشناسی باید بکلی از گفتمان ما بعد الطبیعی یا الهیاتی دور بماند،و باید داده های خود را از تاریخ ادیان و نیز
تجربه دینی خود محقق برگیرد.علاقه روزافزون به ایجاد نوعی روانشناسی دین با ظهور آثار آمریکایی،بویژه ترجمه آثار جیمز و استارباک،نیرو و جهت
تازه ای گرفت.روش پرسشنامه ای مکتب کلارک را برخی کسان در آلمان پذیرفتند اما دیگران بشدت از آن انتقاد کردند،زیرا این فن را حداکثر برای
معدودی از مسائل کارآمد می دانستند.در پذیرش روش جیمز نیز چنین اختلاف نظری وجود داشت،عمدتا از آن رو که جیمز از موارد بسیار افراطی و
حتی آسیب شناختی بهره گرفت و به عوامل تاریخی و نهادی بی توجه بود.اگر چه بسیاری محققان از این روش ها انتقاد می کردند،با این حال
آمریکایی ها را می ستودند زیرا نوعی روانشناسی دین پدید آورده بودند که علمی مستقل و صرفا تجربی درباره واقعیات دینی به شمار می رفت
(فابر،۱۹۱۳؛کوپ،۱۹۲۰).اجماع بر سر اهداف،روشها،و محدودیت های روانشناسی دین بوضوح دور از دسترس مینمود،لیکن علاقه عمومی
آن قدر بود که ادبیاتی در این باره پدید آورد و بسرعت بر حجم آن بیفزاید.
منبع:کتاب روان شناسی دین_چاپ دوم/نویسنده:دیوید ام.وولف/مترجم:دکتر محمد دهقانی
مکتب فرانسه:
این مکتب اسیب شناسی دین را بررسی می کند از افراد مشهود در این مکتب می توان به پیر زانه و ساباتیه اشاره کرد که پیر ژانه به بررسی هذیان های دینی می پرداخت پیر ژانه ارتباطی بیست و دو ساله بر روی یک خانم داشت و میدید این خانم انقباض عضلانی دارد و روی پنجه هایش راه میرود و گاهی میگویید روح از بونم جدا میشود اما مطالعه ی بیشتر به کشف این نکته منجر شد که این خانم دچار o.c.dمی باشد
روانرنجوری یا نوروتیسیزم (Neuroticisim) یکی از صفات شخصیتی بنیادین است که با اضطراب، ترس، بدخلقی، نگرانی، حسادت، یأس، غیرت و احساس تنهایی شناخته میشود. واکنش افراد مبتلا به عوامل استرسزا ضعیف است و احتمال اینکه اوضاع عادی را تهدیدآمیز و ناکامیهای کوچک را به یأس شدید تعبیر کنند، زیاد است. پیر ژانه روانشناس مشهور قرون ۲۰-۱۹ فرانسه، روانرنجوری یا نوروتیسیزم (Neuroticisim) را ضعف انرژی روانی دانسته و چنین تعریف است: «ناتوانی در تحقّق بخشیدن به رفتارهایی که در دنیای بیرون اثر میگذارند. انسان روانرنجور، زمان خود را به انجام دادن رفتارهایی کمارزش محدود میکند، به ویژه رفتارهایی که درونی شدهاند. ناتوانی در انتخاب، به ویژه در هنگام تصمیمگیری، یکی از عناصر اصلی روانرنجوری است.» امّا در تفسیر دقیق و صریح انسان نوروتیک، دشواریهایی وجود دارد. از دیدگاه روان شناسان بالینی، باید ریشههای روانرنجوری را در تاریخ زندگی اشخاص و در احساسهای آنها جستجو کرد. عقیدهٔ بیشتر روانشناسان این است که برای روانرنجوری نوعی آمادگی ارثی لازم است تا همهٔ رفتارهای شخص را در جهت این آمادگی سوق دهد. در بین تمایلاتی که اشخاص روانرنجور نشان میدهند، میتوانیم در درجهٔ نخست به سختی انتخابها اشاره کرد که در رفتارهای کماهمیّت و موقعیّتهای بسیار مهمّ زندگی به یک اندازه جلوهگر میشود. در تضاد با آنچه گفته شد، میتوانیم بگوییم در افراد نوروتیک، خشن بودن، دقّت بسیار زیاد و نوعی وسواس دیده میشود. آنها در نتیجهگیری از رفتارها هم دشواری دارند که میتواند از اختلال در یکپارچگی کارها ناشی شود.
اگوست ساباتیه:(دین وقتی با عملی زنده توام نباشد که میان بنده و افریدگار رابطه برقدار کند و روح را به سوی رستگاری بکشاند مفهمومی نخواهد داشت )
منابع:کتاب روانشناسی دین وولف ،ویکی پدیا،سایت پژوهش
سنت انگلیسی- آمریکایی:
رویکرد تجربی و حتی آزمایشگاهی به دین و نگاه توصیفی در مطالعات دینی، مهمترین ویژگی این سنت است. گالتون(Galton/1921-22)
دانشمند انگلیسی، بنیانگذار روانشناسیِ تفاوتهای فردی است و نخستین کسی است که از روش آماریِ همبستگی در این زمینه استفاده کرد. استنلی هال(Hall/1924-44) از بنیانگذاران روانشناسی دین در آمریکا است. وی برای این منظور دانشکده روانشناسی دین در دانشگاه کلارک را تأسیس کرد. جیمز لوبا(Leuba,J.H.) و ادوین استاربوک(Starbuck,E.D.) نیز از شاگردان برجسته هال هستند که بر مطالعه تجربههایی چون ایمانآوری، دعا و حالات عرفانی با کاربرد روشهای پرسشنامه، مصاحبه شخصی، زندگینامههای خودنوشت و دیگر روشهای تجربی که قابل تجزیه و تحلیل، ردهبندی و سنجش آماریاند، تأکید داشتند.
روانشناسی دین در غرب شکل گرفته است که یکی از آن ها تحت عنوان سنّت انگلیسی آمریکایی شناخته می شود که روانشناسانی هستند که در انگلیس و آمریکا تحقیقات را انجام دادند. نمونه کارهای آنها مثل گالتون، ویلیام جیمز، هال و دیگران که نگاهشان یک نگاه تجربی به دین بود. بیشتر سعی می کردند همان بحث های آزمایشگاهی و تجربة دینی را مدِّ نظر قرار دهند. بحث های سنجش برایشان خیلی مهم بود و نگاهشان بیشتر توصیفی بود؛ یعنی پدیده های دینی را بتوانند به صورت علمی، خوب توصیف کنند. این یک سنّت و نگاه است.
در سنت انگلیسی-آمریکایی بیشتر بر فرد وتاثیر دین بر روان او تاکید میشد.
به علاوه این سنت بیش از آن که برمشاهده و آزمایش استوار باشد بر تامل و خوداندیشی تکیه داشت.
چهره شاخص سنت انگلیسی_آمریکایی که بر تجربه گرایی و استفاده از نمونه ها و موارد عینی و توصیفات آماری مبتنی است،فیلسوف و روانشناس کارکردگرا و پراگماتیست نامی،ویلیام جیمز است که با نگاه تجربی به تحلیل روانشناختی احوال دینی میپردازد. او که معتقد به ارزیابی نهایی اندیشه یا تجربه از طریق بررسی نتیجه نتیجه و میزان سودمندیان در زندگی است بر دو معیار سازگاری با امور و اصول مفروض صحیح و همچنین احساس شهود و درونگری به عنوان اصلی ترین و اطمینان بخش ترین ابزارپژوهشی تاکید دارد.
منبع:کتاب روانشناسی دین از دیگاه ویلیام جیمز ترجمه دکتر مسعود آذربایجانی
- ۰۰/۰۲/۳۱