یونگ:
کارل گوستاو یونگ فیلسوف و روانپزشک اهل سوئیسبود که با فعالیتش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتی تحت عنوان روانشناسی تحلیلی شناخته میشود. به تعبیر «فریدا فوردهام» پژوهشگر آثار یونگ: «هرچه فرویدناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کردهاست.» یونگ بعضی از معروفترین مفاهیم روانشناسی را ابداع کردهاست مانند: ناخودآگاه جمعی، سایهها، پرسونا، عقدهها، آنیما و آنیموس،برونگرایی و درونگرایی. از آثار مهم او میتوان به روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، تحلیل رویا، سمینار یونگ دربارهی زرتشت نیچه، انسان و نمادهایش، خود شناخته، انسان در جستجوی هویت خویشتن، روانشناسی و علوم غیبی، روح و زندگی، ناخودآگاه جمعی و کهن الگو، روانشناسی و کیمیاگری، رویاها، زندگینامه من، کتاب سرخ، راز گل رزین، ماهیت روان و انرژی اشاره کرد.
عقیده یونگ در مورد این این است که خدا، واقعیتی روانی است. دیدگاه دینی یونگ خیلی ملایم، با لطافت و منطقی است.
یکی از موضوعات قابل توجه در نظریه های یونگ، بحث پرسونا می باشد. مفهوم واژه پرسونا در مکتب روانشناسی تحلیلی ارائه شده توسط روانشناس سوئیسی کارل گوستاو یونگعبارت است از آن چهرهٔ اجتماعی که فرد به دنیای بیرون ارائه میکند. به گفته یونگ: «نوعی ماسک دستساز٬ که فرد برای ایجاد نهایت تأثیرگذاری بر دیگران٬ و همینطور برای پنهان کردن ماهیت حقیقی خود٬ از خود ابداع میکند». در دورهٔ رشد٬ توسعهٔ یک پرسونای دوامپذیر٬ بخشی اساسی برای انطباق و آماده شدن برای دوره بزرگسالی در یک دنیای بیرونی٬ واقعی و اجتماعی است. یک«خود (Ego)» قوی٬ از طریق یک پرسونای انعطافپذیر با دنیای بیرون ارتباط برقرار میکند.یونگ ، پرسونا را در جشن فاسناخت برای توصیف تداعی میکرد.
بازل فاسناخت Basel Fasnacht
برای بیش از ۷۰۰ سال است که هرساله هزاران شهروند بازلی در حدود ساعت ۴ صبح در هوایی سرد دور هم جمع میشوند و منتظر چهار حلقه ساعت شهر شده تا شروع کارناوال ۳روزه را اعلام کند. در این کارناوال شرکتکنندگان ماسک و لباس مبدل میپوشند و به همراه گروه نوازنده فلوت و سایر سازهای بادی و طبلی در راستای خیابان رژه میروند.
ویژگی بعدی که میتوان در نظریه های یونگ یافت، کهن الگو ها می باشند:
درروانشناسی تحلیلی آن دسته از اشکال ادراک و دریافت را که به یک جمع به ارث رسیدهاست کهنالگو یا سَرنمون میخوانند. هر کهنالگو تمایل ساختاری نهفتهای است که بیانگر محتویات و فرایندهای پویای ناخودآگاه جمعی در سیمای تصاویر ابتدایی است. مانند اساسیترین کنشهای زیستی احتمالاً مهمترین تصاویر ابتدایی در همهٔ دورانها و نژادها مشترک است.
نمایی از فیلم کشتن مرغ مقلد. گریگور پک در نقش اتیکس فینچ. فیلمی که از سوی بنیاد فیلم آمریکا بهترین فیلم تمام اعصار شناخته شدهاست. شخصیت فینچ از منظر کهن الگوها سه کار انجام میدهد: پدر، قهرمان و ایده آلیست
یک کهنالگو را میتوان همچون یک ذخیرهٔ هوشافزا، یک نقش سر، یا یک اثر ارثی تصور کرد که از طریق تراکم تجربیات روانی بیشماری که همواره تکرار شدهاند تکوین یافتهاست. تصاویر ابتدایی محصول و مرتبط با دو عامل هستند: فرایندها و رویدادهای طبیعی که پیوسته تکرار میشوند و عوامل تعیینکننده درونی زندگی روانی و کل زندگی. این تصاویر با کمک طبیعت دوگانه به خوبی میتوانند هر دو دسته دریافتهای بیرونی و درونی را هماهنگ سازند و به آنها معنا بخشند و اعمال انسان را در راستای همین معنا هدایت کنند. این تصاویر با هدایتغرایز ناب به درون قالبهای نمادی، انرژی روانی را از سردرگمی عظیمی که ادراک محض پدیدمیآورد، خلاصی میبخشد. از این جهت این تصاویر قرینهٔ ضروری غرایز هستند، ولی افزون بر آن مکانیسمی هستند که بدون آن در یک وضعیت جدید ممکن نبود.
کهنالگوها نیز همانند دیگر مفاهیم تعریفشده در روانشناسی تحلیلی دارای دو ماهیت فردی و جمعیهستند. هرگاه نیروهای کهنالگویی در مقیاس گسترده فعال شوند، میتوان انتظار نتایج خطرناک یا سودمندی داشت، زیرا کهنالگوها تعیینکنندهٔ نگرشهای روانی و رفتار اجتماعی فرد و جمعند و هر کهنالگو حاوی هر دو دستهٔ ویژگیهای مثبت و منفی است. اگر محتویات مثبت کهنالگو نتوانند بهطور ناخودآگاه بروز کنند، بلکه سرکوب شوند انرژی آنها به جنبههای منفی کهنالگو منتقل میشوند و در این حال پس از مدتی آشفتگیهای جدی و غیرقابل کنترل در روان انسان و در جامعه بروز خواهد کرد.
کهنالگوها عناصر فاسدنشدنی ناخودآگاه هستند اما شکل و شمایل آنها اغلب تغییر میکند. کهنالگوها عناصر روانی همبسته با غرایزند که یونگ در کتاب انسان و سمبولهایشآنها را چنین توصیف میکند:
ادراک، غریزه از خود دقیقاً به همان ترتیب است که خودآگاهی ادراک از فرایند عینی زندگانی است.
۸ ویژگی کهن الگو های یونگ عبارت است از :۱. تجلی ژرف از ناهشیار جمعی ۲. تفاوتی بین شکل وظاهر و محتوی یک موضوع ۳.ظاهر و شکل ها هم باهم نسبت دارد و هم کامل کننده نیستند ۴.از عناصر شخصی و اجتماعی هستند ۵.شکل ناشناخته ان میتواند به صورت غیر مستقیم در ذهن بیاید ۶.شکل ان ناشناخته است ولی تاثیرات زیاد و دائمی دارد ۷.کهن الگو ها پویا هستند ۸.یک نوع خاصیت پیشگویی دارند.
فروید
او میگفت دین یک بیماری عصبی جمعی است. استدلال او بهطور خلاصه این گونه است:
کودک بر پدر تکیه میکند، بزرگسال به خدا، که این مطلب در امتداد نظر او یعنی دفاع ذهنی در برابر پدیدههای طبیعی است.وی احساس گناه و حرمت خدا که در نهایت باعث تسلیم در برابر خدا میشود را برمبنای عقده ادیپمیداند.
از نظر فروید، دین خطرناک است زیرا:
۱. به تقدیس و درست جلوه دادن مطالب غلط و ایجاد احساسات نادرست و منفی کمک میکند.
۲. دین که همان باور به یک امر موهوم در ذهن انسان است، مانع رشد فکری و تفکر انتقادی میشود که در دین همیشه این مطالب نکوهش شده و بر دیگر حوزههای فکری اثر میگذارد، زیرا دین اصولاً در مورد همه چیز اظهار نظر کرده. ممنوعیت تفکر انتقادی موجب فقر خرد در انسان میشود. تفکر باید آزاد باشد. فروید مستقیماً دین را عامل عقب ماندگی انسانها در طی قرون میداند. با گسترش روشنگری در اروپا دانش گسترش یافت، بهطوری که در بازه زمانی بسیار کوتاهی تولید دانش و خرد به چندین برابر قبل رسید که از سکولار کردن علم توسط گالیله، شروع شد و در فلسفه از اسپینوزا یا دکارت به بعد شروع میشود. بهطور خلاصه باور دینی موجب تحقیر خرد میشود.
۳.دین، اخلاق را بر پایههای متزلزل قرار میدهد. اگر اعتبار هنجارهای اخلاقی بر معیار اطاعت یا عدم اطاعت از خدا باشد، با اطاعت یا عدم اطاعت از خدا نیز تقویت یا سست خواهند شد. به همین دلیل عقبنشینی دین باعث کم رنگ شدن اخلاق خواهد شد که امروزه بسیاری از فلاسفه مانندریچارد داوکینز این مطلب فروید را قبول ندارند
تفکر انتقادی که فروید نیز آنرا مطرح ساخته است لزوما دین را در بر نمیگیرد.
اینکه تفکر انتقادی باعث پیشرفت می شود کاملا صحیح است اما نمی توان گفت فقط دین این موضوع را باعث می شود.
فرهنگ،سنت ها،قوانین، گاهی باعث سلب این تفکر می شود ولی ایا به خاطر این ممنوعیت ما قوانین و فرهنگ را کنار گذاشته ایم؟
طبیعی است که تفکر همیشه مناسب است اما اگر این تفکر، قوانین را در هم ریزد ایا دیگر جوامعی وجود دارند که تفکر کنند؟
من نیز این موضوع را قبول دارم که دین،سنت و... محدودیت هایی به دنبال دارند که در واقع به نظر من هما پرسنا (نقاب)هایی را باعث می شود که هر کدام از ما با آن در گیر هستیم.
این قوانین هستند که ما را تغییر می دهند و دین هم مانند همان است.
دین جنبه های مثبت و منفی زیادی دار ؛ دین باعث آرامش درونی و اعتماد می شود.
جالب است که ادیان متفاوتی با قوانین متفاوت در جهان وجود دارد ولی این تفاوت به شباهت گروهی میگراید؛ آرامشی از یک واقعه.
به نظر من دین یک همسو گرایی مثبت با درون انسان دارد با وجود ایراد های زیادش اما چرا به جای دین به معنویت اتکا نکنیم؟
معنویت همان آرامش را به انسان می دهد.
فردید دین را یک توهم میداند و یونگ انرا واقعیت روانی میداند ؛ دونقطه مقابل هم.توهم یک اختلال در ادراک است که در غیاب تحریک خارجی احساس و درک می شود.
پس از نظر فروید اکثر انسان ها دچار بیماری در روان خود هستند
اما یونگ دوستانه تر با دین برخورد کرده است
منابع:دیوید وولف ، ویکی پدیا ، شخصیت فیست
- ۰۰/۰۴/۱۱