پیشگفتاری درمورد خطاهای ذهن
بیش تر چیزهایی که ما به یاد میاریم و باور داریم، یا مخدوش هست یا کاملا اشتباه. به نظر می رسه مغز ما پیوسته در حال تولید مشاهده ها، خاطره ها و باورهای گمراه کننده هست؛ با وجود این ما همچنان تمایل داریم درستی تجربیات خودمون رو مسلم فرض کنیم. مغز میتونه مارو گمراه کنه و سوق بده مارو به سمت نتیجه گیری هایی که ارتباط چندانی با واقعیت ندارن.
هر چیزی که فکر میکنیم می بینیم، می شنویم و تجربه میکنیم، نه ثبت مستقیم جهان خارج که برساخته و تفسیری از جهان هست. اطلاعات فیلتر، تحریف و مقایسه و بخش های خالی با داده های غیرواقعی پر میشن و در نهایت در بطن روایتی قرار میگیرن که با فرضیات ما دربارهی جهان سازگار هست! تجربیات و افکار ما از فیلتر نیازهای هیجانی مختلف ما میگذره و پالایش میشه
از طرف دیگه، هر چیزی که تجربه میکنیم یا به اون فکر میکنیم تبدیل به خاطره میشه، خاطره ای که برساخته میشه، تغییر میکنه و با خاطرات دیگه تلفیق میشه. ما طوری به خاطرات خود استناد میکنیم که انگار گذشته به دقت در اونها ثبت و ضبط شده ، در حالی که شواهد نشون میده حتی به شفاف ترین و مطمئن ترین خاطرات هم باید مشکوک بود. ما خاطرات را بیش از اونکه بازیابی کنیم، بازسازی و به روزرسانی می کنیم و اطلاعات رو در هر بار دسترسی تغییر می دهیم. فضاهای خالی رو هم مغز ما با ساختن اطلاعات مورد نیاز پر میکنه.
علاوه بر این، بسیاری خطاهای منطقی و سوگیری های شناختی مثل یافتن معنا درالگوها،دلیل تراشی،برهان غایت انگارانه،مغالطه تاخر،مغالطه تخطئه،مسموم کردن چاه،توسل به جهل،طرح هوشمندانه،مغالطه طیف کاذب و....، فرایند تفکر را تهدید می کنند؛ مگر این که به صورتی آگاهانه از این خطاها دوری کنیم. در این متن، دو مغالطه منطقی و سوگیری شناختی رو به دقت بررسی میکنیم و با نحوهی تأثیرگذاری نامحسوس اونها بر تفکر آشنا می شیم...
توجه به اطلاعات حسی
• ما به طور مدام در معرض بمباران حجم بسیار زیادی از داده های حسی هستیم، بنابراین توجه نقش بسیار پررنگی در مفهوم ادراک بازی میکنه،چون به هیچ وجه امکان نداره به طور هم زمان حتی به بخش بسیار کوچکی از این حجم عظیم اطلاعات توجه کنیم چه برسه به تمام آن. ما بخش بزرگی از داده های حسی رو که به ما میرسه کنار میذاریم و تنها به بخش کوچکی از این داده ها توجه می کنیم، به چیزهایی که مغزمون مهم تشخیص میدن!
• در برخی از آزمایش های مربوط به توجه، در حین تماشای یک فیلم از سوژه ها خواسته شد تا فقط به یک نوع فعالیت خاص در فیلم توجه کنند و در همون حال اتفاق فوق العاده ای در فیلم رخ میده. حدود ۶۰ درصد از سوژه های آزمایش از این اتفاق که درست در مقابل چشماشون رخ میده کاملاً غافل میمونن چراکه از اونها خواسته شده به بخش دیگه ای از فیلم توجه کنند.
• در واقع میزان تمرکز ما امکان تغییر داره. ما میتونیم فقط روی قسمتی از میدان دید خودمون تمرکز کنیم و باقی محیط رو کاملاً نادیده بگیریم، یا به حالتی دیده بان وار، توجه خودمون رو بع بخش گسترده تری از میدان دید خودمون معطوف کنیم.
• ما معمولا در زمانهای مختلف به بخش های متفاوتی از میدان دید پیرامون خودمون توجه میکنیم و در این حین، تصویر اشیای واقع در اون بخش از میدان دید برای ما واضح تر میشن. در این حالت، مغز پردازش خودش رو بیشتر معطوف به داده های دریافتی از اون بخش میکنه و جلوی داده های ورودی از دیگر بخش های میدان دید رو میگیره تا بر اثر داده هایی که اونهارو نامربوط میدونه سردرگم نشه. طبق این مفهوم که اونو ( #کوری_عمدی ) مینامن، ما نسبت به چیزهایی که به اونها توجه نمی کنیم کور هستیم.
• پدیدهٔ مشابه دیگه ای که میشه به اون اشاره کرد( #کوری_تغییر )هست: ما گاهی حتی متوجه تغییرات بزرگ در محیط پیرامون خود نمیشیم. مثلاً پژوهشگران با انجام آزمایش هایی متوجه شدن که در برخورد با فردی ناآشنا، اگر فرد مزبور خارج از محدوده ی دید با شخص دیگه ای عوض بشه، در حدود ۶۰ درصد موارد سوژه ها متوجه این تغییر نمیشن.
• یکی از مثال های توانایی ما در توجه هم زمان به تنها چند موضوع کوچک، عملکرد چند تکلیفی هیت. خود این اصطلاح، که چند سالی بیشتر از کاربرد اون نمیگذره، به انجام بیش از یک کار به صورت هم زمان گفته میشه، هر چند تحقیقات نشون میده افراد اساساً نمیتونن دران واحد به بیش از یک چیز توجه کنند. در واقعیت کاری که افراد انجام میدت اینه که توجه خودشون رو بین چیزهای مختلف یا کارهایی که به طور همزمان انجام میدن جابه جا میکنند.
• برای مثال پژوهشگران دریافتند تنها ۵/۲ درصد افراد میتونن بدون افت در مهارت رانندگی خودشون همزمان هم رانندگی کنند هم با تلفن حرف بزنند. کیفیت رانندگی باقی افراد به طرز قابل توجهی در حین حرف زدن دچار افت میشه.
• طبق آزمایش های دیگه ای معلوم شد افرادی که خیال می کنند در عملکرد چند تکلیفی توانایی دارن، در واقع بیشتر از دیگران در چنین زمانهایی دچار افت بازدهی و عملکرد میشن. بنابراین تقسیم توجه، منابع شناختی ما رو تحلیل میبره. مثلا اگه توجه رو ۱۰۰ درصد بدونیم و توجه خودمون رو به دو چیز متفاوت معطوف کنیم به هرکدوم ۵۰ درصد توجه میرسه و بازدهی هم به همان نسبت کم میشه. به علاوه در واقعیت وضعیت ممکنه حتی کمی بدتر باشه چرا که بخشی از منابع هم در حین جابه جایی بین ابژه های مختلف مصرف میشن.
• با توجه به این مطالب که گفتیم،گواهی شاهدان عینی به هیچ وجه قابل اعتماد نیست. شاهدان عینی در معرض تلقین قرار دارن؛ نسبت به دقت خودشون اعتماد به نفس کاذب دارن و در معرض افسانه سازی یا برساختن جزئیات قرار دارن. مغز ما از اونچه میپنداره ادراک کرده واقعیتی یک پارچه میسازه و در این فرآیند به صورتی ناخودآگاه بخش های خالی رو با داده های برساخته پر میکنه، این پر کردن جاهای خالی رو افسانه سازی میگن...
یک مثال جالب این قسمت مربوط به رابطه های عاطفی و توجه یک جانبه ما هست و ازمایشی بنام گوریل نامرئی که صورت گرفت.
مثلا فردی رو فرض بکنید که میگه کسی که انقدر مهربونه شوهر خوبی هم خواهد بود.
اما برادبنت حدود هفتاد سال قبل آزمایش «گوریل نامرئی» روطراحی کرد. از شرکت کنندگان در این آزمایش خواسته شد به یک مسابقه بسکتبال از طریق تلویزیون نگاه کنن و تعداد دفعاتی که توپ بین بازیکنان پاس داده میشه رو بشمارن.
کسی که بتونه تعداد دقیق پاسها رو بشماره جایزه بزرگی خواهد گرفت. برادبنت متوجه شد که شرکت کنندگان در آزمایش چنان غرق در شمردن تعداد پاسها بودن، که هیچکدومشون متوجه فردی که با لباس گوریل از کنار زمین رد شد و رو به دوربین دست تکون داد، نشدند.
برادبنت نتیجه گرفت که مغز انسان مانند یک رادیو فقط روی کانال خاصی از اطلاعات دریافتی از محیط تمرکز میکنه و بقیه کانالهای اطلاعاتی رو نادیده میگیره.
درر رابطهها هم همینطوره باید حواسمون باشه ، به دلایلی که ممکن هست روی یک حوزه شخصیتی اخلاقی یا اجتماعی شریکمون بیش از حد تمرکز مکنیم و بقیه ویژگیهای مهم اونو نادیده میگیریم!
• در جمع بندی این قسمت میشه گفت ادراک، یک برساخته هست: چیزی هست که درون مغز ما اتفاق میوفته. هر کدوم از داده های حسی تفسیر و تعدیل میشن؛ داده های متفاوت ترکیب و مقایسه میشن و براساس این مقایسه تغییر داده اتفاق میوفته. علاوه بر این، ما به بخش بسیار کوچکی از این اطلاعات توجه میکنیم و بعد با اضافه کردن بخش های گم شده از طریق افسانه سازی، یک داستان کامل از دل اون بیرون میکشیم. نتیجهٔ نهایی، داستانی هست که بخش بزرگی از اون تخیلی هست.
۲.خطای بعدی سوگیری تاییدی هست
سوگیری تأییدی یکی از تأثیرگذارترین سوگیریها در تفکر ماست، به همین دلیل شناخت جامع اون اهمیت زیادی داره. در این سوگیری تمایل داریم اطلاعات و رویدادهایی رو بپذیریم که تأییدکنندهی باورهای ما باشه و اونها رو به دلخواه ما تفسیر کنه.
برای مثال، تفسیر یک پژوهش علمی رو در نظر بگیرید. اگه نتیجهی پژوهش چیزی باشه که با اون موافقیم، اونو در مقام پژوهشی قوی و معتبر میپذیریم. ولی اگه نتیجهی پژوهش چیزی باشه که مطابق میل ما نیست، با دقت بیشتری به دنبال خطاهای بالقوه در پژوهش میگردیم تا راهی برای رد نتیجهی اون پیدا کنیم. در واقع ما وقت و تلاش زیادی صرف یافتن دلایلی برای توجیه و دلیلتراشی برای دادههایی میکنیم که دلخواه ما نیستند
سوگیری تأییدی در واقع روشی برای انتخاب دادههاست. ما به دادههایی که باورهای ما رو تأیید میکنند توجه میکنیم، اونهارو میپذیریم و به خاطر میسپاریم. از سوی دیگه دادههایی رو که باورهای ما رو تأیید نمیکنن ، یا نمیبینیم یا به نحوی توجیهشون میکنیم که بتونیم اونهارو کنار بذاریم. به بیان دیگه، از میان انبوهی از دادههای بالقوه، تنها بخش کوچکی از اونهارو جدا و انتخاب میکنیم. به همین دلیل باید دادهها رو به شیوهای نظاممند بررسی کنیم تا به نتیجهای معنادار یا قابل اعتماد برسیم.
یکی از نمونههای سوگیری تأییدی، #مغالطهی_کلاهگیس هست. فرض کنید کسی مدعی باشه که همیشه میتونه تشخیص بده که ایا دیگری کلاهگیس داره یا نه. دلیل چنین ادعایی، یک سوگیری تأییدی هست. به بیان دیگه وقتی متوجه میشه کسی از کلاهگیس استفاده کرده، این مشاهده رو به حساب تأیید توانایی خودش میذاره. ولی به این واقعیت توجه نمیکنه که اگه در مواردی نتونسته باشه کلاهگیس رو تشخیص بده، دادهی مربوط به این موارد در مجموعهی دادههاش وجود ندارن. به بیان سادهتر، فرد فقط تونسته کلاهگیسهایی رو تشخیص بده که نامرغوب بودن و در این میان مواردی بوده که نتونسته فرق یک کلاهگیس خوب از موی طبیعی رو تشخیص بده ولی از اونجایی که به این موضوع آگاهی نداره، دادههایی که به اون استناد میکنه صرفاً موارد موفق هست.
نمونه دیگه اون #اثر_مواجهه هست، نوعی سوگیری آشنابودگی که در اون تمایل داریم برای چیزهایی که برای ما آشناترند امتیاز و اهمیت بیشتری قائل بشیم به همین دلیله که در بازاریابی معمولاً از ترفند تکرار تبلیغات استفاده میشه: هرچی بیشتر با نام یک برند مواجه بشیم، حس آشنایی بیشتری میکنیم و بیشتر احتمال داره اونو بخریم.
نمونه دیگه #آرزواندیشی هست یعنی نسبت به ایدههای موافقی که برای ما جذابیت هیجانی دارن فارغ از منطق و شواهد موجود، سوگیری داریم. آرزواندیشی رو سوگیری خوش بینی هم میگن. برای مثال، این سوگیری باعث میشه مردم برای بیماریهای مزمن خودشون به دنبال درمانهای نامحتمل - و حتی جادویی - بگردن و به هشدارهای مربوط به بیفایدهبودن این روشها توجه نکنند. در چنین مواردی، آرزوی اونها برای اثربخشبودن این درمانها بر منطقشون غلبه میکنه. صنعت بختآزمایی عمدتاً بر مبنای این سوگیری شکل گرفته
نمونه های دیگه سوگیری تاییدی مثل خطای اسناد،دفاع از انتخاب، اثر فورر یا پدیده بارنوم هست...
سوگیریهایی که به اونها شاره شد فقط بخش کوچکی از انواع سوگیریهای شناختی موجود هستند. هر چند در صورتی که به وجود این سوگیریها آگاهی داشته باشیم بخش زیادی از تاثیر اونها بر افکار و باورهای ما از بین میره. با استفاده از تفکر نقاد و فراشناخت میشه از تأثیر این سوگیریها بر تفکر رهایی یافت...
با کمی تغییر برگرفته از کتاب ذهن فریبکار شما اثر استیون نولا
- ۹۹/۰۸/۰۹